اشعار زیبای شاعران بزرگ درباره دوست

[ad_1]

 

شعر در مورد دوست, شاعران بزرگ درباره دوست, شعر درباره دوست

دوبیتی درباره دوست

شعر در مورد دوست

دوستی رابطه ای بر مبنای عشق و دوست داشتن است. رابطه ای با درک دو سویه، احترام متقابل در کنار مهر و محبت می باشد. همانقدر که بودن در کنار دیگران و ارتباط به انسان آرامش می دهد احساس اینکه در این دنیای بزرگ تنها هستیم و کسی دلش با ما نیست ناراحت کننده است. در واقع دوستان نه تنها نیازهای فردی بلکه نیازهای اجتماعی یکدیگر را برآورده می کنند.

 چشمی دارم همه پر از صورت دوست

با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست

 از دیده دوست فرق کردن نه نکوست

 یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست

مولانا

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر در مورد دوستی و همدلی

ای دوست به دوستی قرینیم ترا

هرجا که قدم نهی زمینیم ترا

 در مذهب عاشقی روا کی باشد

عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا

مولانا

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر در مورد دوست

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی

حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند

بیشتر بخوانید:  زندگینامه حکیم عمر خیام

کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست

عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت

کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش

از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

 حافظ

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر در مورد دوست از حافظ

گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور

بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا

اثر میر نخواهم که بماند به جهان

میر خواهم که بماند به جهان در اثرا

هر که را رفت، همی باید رفته شمری

هر که را مرد، همی باید مرده شمرا

رودکی

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر در مورد دوست

دارم سر خاک پایت ای دوست

آیم به در سرایت ای دوست

آنها که به حسن سرفرازند

نازند به خاک پایت ای دوست

چون رای تو هست کشتن من

راضی شده‌ام برایت ای دوست

خون نیز تو را مباح کردم

دیگر چه کنم به جایت ای دوست

دانی نتوان کشید ازین بیش

بار ستم جفایت ای دوست

سنایی

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر در مورد دوست

ای دوست مرانم ز در خویش خدا را

کز پیش نرانند شهان خیل گدا را

باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت

حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را

از دست مده باده که این صیقل ارواح

بزداید از آیینه دل زنگ ریا را

زاهد تو و رب ارنی؟ این چه خیال است

با دیده خودبین نتوان دید خدا را

بیشتر بخوانید:  اشعار رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

هرگز نبری راه به سر منزل الا

تا مرحله پیما نشوی وادی لا را

چون دور به عاشق برسد ساقی دوران

در دور تسلسل فکند جام بلا را

آتش به جهانی زند ار سوخته جانی

بر دامن معبود زند دست دعا را

طوفان بلا آمد و بگرفت در و دشت

چون نوح برافراشت به حق دست رجا را

در حضرت جانان سخن از خویش مگوئید

قدری نبود در بر خورشید سها را

از درد منالید که مردان ره عشق

با درد بسازند و نخواهند دوا را

وحدت که بود زنده خَضَروار مگر خورد

از چشمه حیوان فنا آب بقا را

وحدت کرمانشاهی

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر برای دوست

دل بسته ام از همه عالم بروی دوست

وز هر چه فارغیم،بجز گفتگوی دوست

ما را زمانه دل نفریبد بهیچ روی

الا بموی دلکش و روی نکوی دوست

باغ بهشت کاینهمه وصفش کنند نیست

جز جلوه ای ز صحن مصفای کوی دوست

گلهای باغ با همه شادابی و نشاط

خار آیدم بدیده نبینم چو روی دوست

یک موی یار خویش به عالم نمیدهم

ما بسته ایم رشته جان را بموی دوست

بر ما غم زمانه ز هر سو که رو کند

مائیم و روی دل بهمه حال سوی دوست

ما جز رضای دوست تمنا نمیکنیم

چون آرزوی ماست همه آرزوی دوست

احمد شهنا

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر درباره دوست

یا از زبان دوست شنو داستان دوست

یا از زبان آن که شنید از زبان دوست

باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت

بیشتر بخوانید:  متن مولودی ولادت امام موسی کاظم علیه السلام

هست این لغات مختلف از ترجمان دوست

بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند

اینست پیش دوست شناسان نشان دوست

به ز آستان دوست سر ما ندیده جای

تا سر به جا بود سر ما و آستان دوست

دستان شوق او زده مرغان باغ عشق

هر جا شکفته غنچه ای از بوستان دوست

از ما گمان حسن وفا بود دوست را

شکر خدا که راست شد آخر گمان دوست

جامی مجوی کشف حقیقت ز شیخ شهر

بیگانه نیست محرم سر نهان دوست

جامی

شعر در مورد دوست, شاعران بزرگ درباره دوست, شعر درباره دوست

شعر نو در مورد دوست

اشعار نو درباره دوست 

دوست واژه است

 واژه‌ای که از لب فرشته‌ها چکیده است

 دوست نامه است

 نامه‌ای که از خدا رسیده است

 نامه خدا همیشه خواندنی است

توی دفتر فرشته‌ها

 واژه قشنگ دوست

 ماندنی است

راستی دلت چقدر

 آرزوی واژه‌های تازه داشت

 دوست گل‌ات رسید

واژه را کنار واژه کاشت

واژه‌ها کتاب شد

دوستت همان دعای توست

آخرش دعای تو

مستجاب شد

عرفان نظرآهاری

شعر در مورد دوست ، شاعران بزرگ درباره دوست

شعر شاعران بزرگ درباره دوست

گلی را که دیروز

به دیدار من هدیه آوردی ای دوست

دور از رخ نازنین تو

امروز پژمرد

همه لطف و زیبایی اش را

که حسرت به روی تو می خورد و

هوش از سر ما به تاراج می برد

گرمای شب برد

صفای تو اما گلی پایدار است

بهشتی همیشه بهار است

گل مهر تو در دل و جان

گل بی خزان

گل تا که من زنده ام ماندگار است

فریدون مشیری

 

 

منبع: بیتوته

[ad_2]