گفتگویی خواندنی با شیث نگهدار داستان نویس جوان و موفق کشورمون

به مناسبت سال جدید و هم چنین چاپ کتاب داستان پرسپولیس تصمیم گرفتیم گپی بزنیم با نویسنده جوان و البته با تجربه و موفق کشورمون آقای شیث نگهدار!
با ما همراه باشید….

×شیث عزیز خوش اومدی
_سلام و عرض ادب دارم خدمت شما و همه همکارانتون در سایت تمام!در خدمتتون هستم

×قبل از هر چیز چاپ کتاب جدیدت رو بهت تبریک می گیم یه توضیحات مختصر درباره کتابت میدی بهمون؟
_کتاب داستان پرسپولیس یه رمان هست در فرمت فیلمنامه و یه داستان اجتماعی عاشقانه و البته جناییه که نوشتنش سه سال طول کشید و حدود 600 صفحه هستش!

×این کتاب فقط مخصوص هواداران پرسپولیسه؟
_نه!این کتاب اصلا ورزشی نیست!همونجوری که گفتم یه داستان فیلمنامه طور اجتماعی و عاشقانه هست و مربوط به یه اتفاق مهم در شهر تخت جمشید هست و فقط و فقط به خاطر علاقه ای که به نام پرسپولیس دارم این اسم رو انتخاب کردم !!

×اخه تو یه کتاب دیگه هم به نام پسری در پرسپولیس داری ،اینا بهم مربوطن؟
_نه اصلا!!هیچ ارتباطی باهم ندارن و داستان هاشون کاملا باهم متفاوت هستن

×شیث!تو الان حدود سی سالته و هفت کتاب موفق داری که خیلی کم پیش میادتوی این سن و این همه اثر!تو با این قلم و استعدادت چرا اونجوری که باید و شاید دیده نشدی؟
_اول که نظر لطف شماست!دوما این نکته رو بگم که واسه دیده شدن و موفق شدن در حال حاضر اصلا نیازی به استعداد نیست !فقط و فقط باید یه دستمال چرب و نرم داشته باشی و خوب بتونی تعظیم کنی و بله قربانگوی خوب و خودشیرین باشی همین!که من متاسفانه یا خوشبختانه اینجوری نیستم

بیشتر بخوانید:  عکس دیلی میل از درخواست کمک یک موش!

×حتی اگر به وجهه کاریت اسیب بزنه؟!
_حتی اگر از فقر و گم نامی هم بمیرم تن بهش نمیدم

×ولی اگه اینجوری بودی نونت توی روغن بودها!
_من روغن واسم خوب نیست(می خندد)

×بگذریم!چرا توی این سال ها جدا از نویسندگی رمان و چاپ کتاب ،نمایشنامه و فیلمنامه ننوشتی؟پیشنهادی نبوده؟
_چرا اتفاقا پیشنهادهم بوده خیلی هم بوده یا من نتونستم با اون عوامل کار کنم و گفتم نه!یا. هرکدوم هربار به دلایلی کنسل شده!!حتی سال پیش با یکی از بازیگران سرشناس کشورمون که عکسشون با کتاب من در پیجمم هست صحبتای نهایی هم انجام شد طرح هم نوشته شد ولی دقیقه نود تهیه کننده به دلیل اختلاف با بعضی عوامل بالایی کللن از ساخت اون پروژه منصرف شد !و خیلی موارد دیگه هم بود که متن نوشته هم شد مجوز هم گرفت اما بنا به دلایلی اجرا نشد! و اینم بگم من به هر قیمت نمی نویسم!!

×تو تاالان همه کتاب هاتو کاشان به چاپ رسوندی؟؟
_بله البته مجوز های تمام کتاب هام از اداره کل ارشاد تهران صادر می شد و این نکته رو هم بگم کتاب داستان پرسپولیس آخرین کتاب من در کاشان خواهد بود

×نویسنده شدن سخته؟!
_قبلا اره !هم بایدچندسال درسشو می خوندی هم دوره میدیدی ولی الان با یه تغییر بیو یا یه سرقت ادبی طرف یه شبه میشه نویسنده!الان اصلا کار سختی نیست

×تو علاوه بر نویسندگی ،مدرس هم هستی درسته؟؟
_بله!من از سال 95 تا الان هم در شهرم هم تهران هنرجوهای زیادی در بحث داستان و فیلمنامه در خدمتشون بودم که باچاپ کتابای رمان و نوشتن فیلمنامه های کوتاهشون و همین طور کسب جایزه های ادبی منو سربلند کردن !

بیشتر بخوانید:  برخورداری از اساتید آموزش‌دیده و مجرب با تحصیل در کانادا

×من پیج تورو دنبال میکنم به نظر خیلی گله مندی درسته؟
_ببین!قبلا دنیا خیلی فرق داشت باالان!مثلا اگه کسی در حق یه نفربی معرفتی می کرد !یا پولشو می خورد یا در حقش زرنگی می کرد بعدا پشیمون میشد و همه بابت کارش سرزنشش می کردن!ولی الان دیگه اینجوری نیست الان بدی کردن در حق هم شده افتخار!

×چه جوری بهت بدی کردن؟؟
_مثلا فلان مکان با من تماس می گیرن و برنامه میگیرن ازم واسه تدریس یا فلان تهیه کننده باهام حتی قرارداد هم می بنده ولی یه دفعه تماس می گیرن که نمیتونیم!نشد!!دلیلشم نمیشه گفت خداحافظ!!
همون اول گفتم بهت من خوشبختانه یا متاسفانه روغن واسم خوب نیست و هنوز که هنوزه ترکش هاش می خوره بهم

+تا الان نامت یعنی شیث ،و اینکه بار ها گفتی الگوت شیث رضاییه و کتاب برای شیث و پرسپولیس نوشتی واست گرون تموم نشده؟!
_یادمه یه کاری بود فیلم کوتاه بود که همه چی اوکی شده بود!اسپانسر کار تغییر کرد و به تهیه کننده گفت به شرطی اجازه عقد قرارداد با این نویسنده رو بهت میدم که ایشون اسم پیجش رو از شیث تغییر بده و …و من این کار رو نکردم
یا یه مورد دیگه یه جشنی برگزار شدپنج سال قبل برای تقدیر از نویسنده ها !حتی هنرجوهای من با یک کتاب هم دعوت شدن ولی من نشدم!بعدا که خیلی پیگیر شدم مسوولش گفته بود این اسمش شیثه خوبیت نداره بعدشم کتاب پرسپولیس رو نوشته خوشم نمیاد ازش!دعوت نمیخاد !و خیلی مورد دیگه…

بیشتر بخوانید:  بررسی کامل چشم وزنی تیتان

×چه دل پری داری!بگذریم!ازدواج کردی!؟
_(بغض می کند و پاسخی نمی دهد_به همین دلیل بعد از چند دقیقه سوال بعدی رو می پرسیم)

×ماشین /رنگ و غذای مورد علاقت؟
_ام وی ام 110/بنفش پررنگ و مشکی/لوبیاپلو

×به عنوان جمله پایانی چیزی مونده بخای بگی؟!
_توی این سال ها سعی کردم خیلی هارو خوشحال کنم!خدافقط شاهده توی اوج غصه ها واعصاب خوردی هام وقتی کسی ازم درخواستی داشت بدون درخواست ریالی پول ،همه توانمو میزاشتم تا خوشحالش کنم خیلی ها رو بی هیچ منت شاد کردم و در آخر…. !من نمیگم توی زندگیم اشتباه نداشتم چرا داشتم ولی فقط خدا میدونه که شوخی بوده یاجدی یا هدف بدی پشتش بوده یا نه !و اگر اشتباهی بوده حتی از یه بچه دوساله هم عذرخواهی کردم!خلاصه کنم واست کسایی دلمو شکستن و اشکمو درآوردن که از وقت و جون و سلامتیم و خواسته هام و آبروم زدم تا اشکشون درنیاد و دلشون نشکنه و خوشحال بشن!اگر حقی ازم خورده شده !دلم رو شکستن یا تهمتی زدن بهم یا هر چی!به خدا واگذار میکنم همه چی رو و ازش میخام همیشه حواسش بهم باشه!نگاه خدا و دعای خیر بنده های حلال زاده و باچشم‌و رو و باشرفش واسم کافیه

×آرزوت برای مردم ایران….
_آرزو می کنم مردم کشورم همیشه در حال شادی و خنده و تفریح باشن !رنگ دارو و بیمارستان رو نبینن و سال جدید بهترین ها براشون رقم بخوره!و از شما هم ممنونم که این فرصت رو در اختیار من گذاشتین…

پایان رپورتاژ